کبوتر

بزرگترین عیب این است که دیگری را به چیزی که در خودت هست سرزنش کنی! - حضرت علی(ع)

کبوتر

بزرگترین عیب این است که دیگری را به چیزی که در خودت هست سرزنش کنی! - حضرت علی(ع)

خیلی چاکریم!...

خدایا عاشقـــــــــان را با غم عشق آشــــــنا کن
                        ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
                        شکسته قلب من جانا به عهدخود وفا کن
ـــــــــــــــــــــــــ
بالاخره ما هم از مشهد اومدیم ...
جای همتون اونجا خالی بود ...
همه آسمونیا رو هم دعا کردم !
البته اونجا نمیذاشتن دوربین ببرم وگرنه یه چند تا عکس با بروبچ روی گنبد می گرفتم!
چند وقته که می خوام بنویسم ولی چیزی به ذهنم نمی زنه ...
حالا گفتم میشینیم می نویسیم بالاخره یه چیزی از آب در میاد دیگه ...
چطوره از مشهد براتون بگم ...
آره شاید شما هم یه کوچولو از اون حالی که من بردم رو ببرین!  
ساعت دو بعد از نصف شب ٬...
من که ساعت ۵ هم با زور بیدار میشدم عین یکی که یه ساله خوابیده سرحال و خوشحال دارم توی پیاده رویی که دست فروشا مثل نرده اون رو از خیابون جدا کردن راه می رم ...
دارم به حرم نزدیک میشم ...
قلبم شروع به تاپ تاپ می کنه ...
به جون بابام دست خودم نیست ...
هرچی جلوتر می رم بیشتر میشه ...
خداجون سکته نکنم ...!
آخه من تاحالا حرم امام رضا رو از نزدیک ندیدم (چقد بیچاره بودم !...)
به یه میدون رسیدم ...
دیگه طاقت نداشتم ...
توی یه چشم به هم زدن دیدم دم در صحن هستم و یه آقایی داره  لباسم رو بازرسی میکنه ...
سرم رو بالا بردم ...
یدفعه یه گنبد طلایی خوشگل جلوی چشمام سبز شد ...
دلم می خواست بپرم بوسش کنم!
آخه خیلی خوشگل بود ...
انگار گنبد داشت باهام حرف می زد ...
راحت می فهمیدم که چی میگه ...
داشت گلایه می کرد ...
خیلی هم بد جور داشت گلایه می کرد ...
اشک توی چشمام حلقه زد ...->
از یه طرف اجازه دیدن اون همه خوشگلی رو ازم می گرفت ...
از طرف دیگه فقط اینجوری می تونستم جواب اون گلایه ها رو بدم ...
آره ...
داشتم می گفتم :
خوب آقا خودت نطلبیده بودیم ...
من که میمردم برا اینجا...
شایدم انقد بد بودم که جام اینجا نبوده ...
مگه حالا بد نیستم ؟!...
   یواش یواش و با پاهای لرزون به طرف صحن قدس رفتم ...
انگار اینجا همه آشنا هستن و من غریبم ...
وارد صحن قدس شدم ...
سرعتم داره بیشتر میشه ...
در ها رو دونه دونه بوس می کنم و می رم جلو (چی باحال تر از بوس کردن در حرم امام رضا)...
وارد صحن مسجد گوهر شاد می شم ...
ساعت حدود ۲:۳۰ هست مردم دارن برای نماز صبح آماده می شن ...
خداجون ... کجا آوردی منو ...
اینا همشون از اون آدم خوبای حسابین ...
من و نماز توی مسجد گوهر شاد؟!...
یه در طلایی جلوی رومه که هی از توش آدم میاد بیرون ...
مردم مثل یه مامان که داره بچه ۲ سالشو بوس می کنه درو بوس می کنن و میرن داخل ...
بعضی ها هم یه کتاب دستشونه و دارن یه چیزی می خونن ...
خداجون ... یه تقلبی چیزی بده ...
چیکار کنم ...
بدون اینکه خودمو از تک و تا بندازم  رفتم و یکی از اون کتابا رو برداشتم وباز کردم دیدم اذن دخوله ...
جلوی در ایستاده بودم و داشتم می خوندم که یه لحظه سرم رو آوردم یه باد خنک با بوی خوب به صورتم خورد ... انقد نور رو فقط وقتی که از توی تخت به لامپ بالای سرم نگاه می کردم دیده بودم ...
سرعت خوندم رو زیاد کردم ...
باخودم گفتم نکنه امام رضا از اینکه دارم اذن دخول رو تند تند می خونم ناراحت بشن!
سرعت خوندم رو کمتر کردم ...
بالاخره تموم شد ...
رفتم داخل ...
از پله های سنگی پایین رفتم و از بین مردهایی که نشسته بودن و دعا و نماز می خوندن رد شدم...
سمت چپ به یه قسمت رسیدم که مردا عینه مامانشون بهش چسبیده بودن و داشتن بایکی حرف می زدن ...
رفتم نزدیک و اون پنجره مشبک رو بوسیدم ...
از بین آهن ها که نگاه می کردی یه عالمه آدم میدیدی ٬ یه در هم پیدا بود که همه داشتن می رفتن اونجا ...
ممکنه باور نکنین ولی همه این چیزا انگار داشت منو راهنمایی میکرد ...
کنار اون پنجره یه آقایی کنار من ایستاده بود و داشت گریه می کرد ...
به حرفاش گوش دادم (شاید کار درستی نبود ولی خوب گوش دادم دیگه)...
آقاهه میگفت :
   امام رضا ...
      یا امام رضای غریب ...
   خیلی چاکریم!...
   ... (بقیشو یادم نیست)
منم اومدم حرف بزنم ولی نشد ...
روم نشد!
یه بار دیگه پنجره رو بوسیدم و رفتم داخل ...
این بار دیگه نزدیک بود غش کنم ...!آخه سرم بد جوری داشت گیج می رفت...
آره چشمم افتاده بود به ضریح خوشگل امام رضا ...
            امام رضا ...
                      یا امام رضای غریب ...
                                            خیلی چاکریم!...

نظرات 15 + ارسال نظر
alireza پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 07:33 ق.ظ http://alirezare.persianblog.com

سلام .من لوگوی وبلاگ شما رو توی وبلاگم گذاشتم .شما هم اگه مایل بودین که لوگوی منو تو وبلاگتون بذارین چونکه کلیک راست وبلاگمو بستم گفتم شاید به مشکل بر بخورید.برای این کار شما بعد از اینکه کد زیر لوگومو انتخاب کردین کلید هایctrl + c رو فشار بدین تا کپی بشه .باقی مراحل رو هم که خودتون بلدین .راستی وبلاگ خیلی جالبی دارین .موفق باشید .بای

صادق یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 06:03 ب.ظ http://restart.blogsky.com

خاطرات زیارت -وقتی که به سن شما بودم- در ذهنم زنده شد.
بالاخره شما یاد گرفتی پرواز کنی یا نه؟
اگه تونستی، دست ما رو هم بگیر.

حامد دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:24 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام . اولین اشنایی ام از این جا.... خیلی هم خوشحالم .. دوست داشتی یه سر بیا ...

یاس چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:36 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

سلام ...
وبلاگتون عالیه ... خیلی قشنگ مینویسی ..
در ضمن زیارت قبول ...
موفق باشی

[ بدون نام ] شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 07:23 ب.ظ http://bibi2alam.persianblog.com

سلام وبلاگ خوبی دارید به ما هم سر بزنید

کبوتر یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:30 ب.ظ http://kabootar.blogsky.com

سلام به همتون!
به خدا من لایق این حرفای شما نیستم!
از این که توی این وبلاگ نظر دادین بی نهایت متشکرم.
انشالله که همتون از این دنیای بد به آسمونا بپرین (حالا راهش فرقی نداره!)
قربون همتون

ُؤ دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:30 ق.ظ http://vesaaal.persianblog.com

salam :) enghadar delam bara imam reza tang shodeh ke nago :) dar USA hastam o khoda ghesmat koneh...ya ali

ابوالفضل سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 07:32 ق.ظ http://biamahdi.persianblog.com

آقا زیارت قبول
از ما هم دلگیر نباش دیگه!!!!

موشکی و نظامی چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:48 ب.ظ http://rasanic.com/rocket

سلام چرا بروز نمی کنی ؟؟؟؟

ابوالفضل جولایی فرد پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:58 ب.ظ http://biamahdi.persianblog.com

آی کبوترکه نشستی روی گنبد طلا / تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا /
من کبوتر بقیعم با تو خیلی فرق دارم / سرمو به جای گنبد روی خاکها می ذارم /
خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا / گنبد طلا کجا قبرای ویرونه کجا /
اونجا هر کی میژره طائر افلاکی میشه / تو بقیع بال و پر کبوترا خاکی میشه /
اونجا خادما با زائر آقا مهربونن / اینجا زائرا رو از کنار قبرا می رونن /
تو که هر شب میسوزه صد تا چراغ رور و برت / به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت /
کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره / روز و شب اینهمه عاشق رو خاکت سر میذاره /
غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره / نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره /

بچه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:13 ق.ظ http://jh

ppfog9fgfgffgf99fgofoofogfogof

بهار شنبه 11 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:36 ب.ظ

خیلی خوب نوشته بودین اما قشنگ تر از این می تونستین حرم رو تو صیف کنین من اگر وقت کنم براتون می فرستم واما یک نیایش:
الهی
دل بی حضور چشم بی نور است نه این صورت بیند ونه آن معنا
التماس دعا
یکی از مجاورین حرم امام رضا

[ بدون نام ] شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:04 ب.ظ

[ بدون نام ] دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:32 ق.ظ

اکبر رضایی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:36 ق.ظ

من از سایت شما دیدن کردم . دستتون درد نکنه. واقعا سایت
جالبی است


دوستتون داریم


دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۴


ساعت : ۱۰:۳۵

خیلی چاکریم داش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد